مهر ۰۵, ۱۴۰۲ سرزمین ما تاریخ و فرهنگ, شعر و ادب, موضوعات سایت ۰
ژاله قائم مقامی (عالمتاج) شاعر برجسته ایران
ژاله قائم مقامی شاعر برجسته (مادر پژمان بختیاری)
«عالمتاج قائم مقامی» متخلص به «ژاله» (۱۳۲۵ـ۱۲۶۲) مادر شاعر بزرگ پژمان بختیاری بود. ژاله از زنان شاعر و قصیده سرای آن دوران به شمار می رفت که اشعار زیبا و پرخروش وی مشهوراست. وی در شمار نخستین زنان شاعر و برجسته ایرانی در اواخر قاجاریه و اوایل پهلوی بود که رنج زنان و حقوق آنان را فریاد می زد.
ژاله قائم مقامی از سلسله سادات و از نوادگان «قائم مقام فراهانی» (صدراعظم و نویسنده مشهور دوره قاجاریه) بود. از پنج سالگی در خانه پدری در فراهان آموزش می بیند و سپس خواندن فارسی و عربی را نزد یک شیخ محلی آغاز می کند و چون استعداد و حافظه ای توانا نیز داشت ، به تدریج در آموختن صرف و نحو و معانی و بیان و منطق و مقدمات حکمت و تا حدی هیئت توفیق می یابد. دیوان شاعران و کتب ادبی را با شوق و ذوق می خواند و تا سن پانزده سالگی دروس دیگر را می آموزد. در همین سن و سال به همراه پدرش به تهران می رود. و در سال ۱۳۱۷ ق . در سن شانزده یا هجده سالگی با «علیمراد خان بختیاری» که از رؤسای خوانین بختیاری بود ازدواج می کند. علیمرادخان پیش از آن در «دشتک بختیاری» سکونت داشت و بعدها به منظور تصدی مناصب نظامی به تهران مهاجرت کرد او قبلا در دشتک با زنی بختیاری ازدواج کرده بود و صاحب دو دختر و یک پسر بود و هنگام ازدواج با ژاله که دختری جوان بود بیش از چهل و پنج سال سن داشت. زن اول وی و فرزندانش بجز برخی مواقع که به تهران می آمدند همچنان در دشتک زندگی می کردند. این ازدواج نامتناسب و به تعبیری سیاسی، به دلیل اختلاف و ناسازگاری اندکی بعد به جدایی انجامید ژاله بعدها سروده بود:
وصلتم وصلت سیاست بود وین سیاست ز مام و اب دارم
آخر این لر کجا و من به کجا راستی راستی عجب دارم
پژمان بختیاری درباره مادرش می نویسد: در آخرین روزهای ماه ربیع الثانی۱۳۰۱هجری قمری برابر با اسفندماه ۱۲۶۲شمسی، دختری زیبا در خاندانی مرفّه و نیک نام چشم به روی جهان گشوده، «عالمتاج»۱ نامیده شد. پدر آن دختر «میرزا فتح الله» فرزند میرزاعلی پسر میرزا ابوالقاسم قائم مقام ثانی بود. تا پانزدهمین سال زندگانی را در قصبه فراهان و املاک پدری به سر برده اوقاتش صرف تحصیل علم و کسب دانش و کمال گردید. در این وقت، میانه پدر و اعمامش به هم خورد اختلافات مادی و ملکی آنان سبب شد که میرزا فتح الله با اعضای خانواده خویش به تهران آید، شاید با جلب عنایت صدراعظم بر مخالفان پیروز گردید.
میرزا فتح الله پس از ورود به پایتخت در خانه های پدری منزل گرفت و اطلاع یافت که جماعتی از بختیاریان نزدیک او به سر می برند وی با سابقه ذهنی خوشی که از آنان داشت درصد آشنایی با «رئیس ایشان» بر آمد. او مردی بلند قامت، آراسته و خوش صحبت بود که صورت سوخته اش از مسافرت های مستمر و زندگانی ناآرامی حکایت می کرد، بدنی ورزیده و استخوانی داشت بالغ بر چهل سال از عمرش می گذشت و معروف بود، که از نزدیکان صدراعظم و طرف اعتماد اوست که پس از آمدن به مرکز چون جوانی شجاع و خوشرو و گرم سخن بود منظور نظر درباریان و مشغول خدمت در نظام ایران، گردید. بالأخره مشمول عنایات مظفر الدین شاه گشته، متدرجاً تا درجه سرتیپ دوّمی ارتقاء یافت. معاشرت او با میرزا فتح الله و صمیمیت و اخلاص و مساعدت های ثمر بخش او به نزدیکی منتهی گردید تا جایی که دختر وی را خواستار شد. اگر چه آن تقاضا نخست با بی میلی و سردی تلقی شد. اما سرانجام دختر بینوا وجه المصالحه گرفتاری های پدر و قربانی سیاست مالی او گردید۱ آن دختر مادر من بود و آن مرد پدر من…
مادرم که پس از مرگش مسلم شد شاعری پرمایه با فکری آزاد بوده، بر ترک تازی مردان تاخته حقوق پایمال شده زنان را مخالف نص صریح قرآن مجید می دانست، عالمتاج نام داشت و در شعر «ژاله» تخلص می کرد… ازدواج نامناسب مادرم، که هجده سال در ناز و نعمت پرورده شد و دانشی بیش از زمان خود اندوخته بود. با پدرم که نزدیک به پنجاه سال از عمرش در جنگ و سختی گذشته بود، دیری نپایید. به این معنی که مرا رها کرد و به خانه پدری رفت بدون آن که جدایی از شوهر را قطعی سازد… من از بعضی جهات به مادرم حق می دهم که از همسری با پدرم ناراضی باشد اما به صورت مطلق او را ذی حق نمی دانم. چرا که در آن روزگار قسمت اعظم نسوان ایران با او همانند بوده اند. بسیاری از آنان با هوو های متعدد در یک خانه می زیستند و از زندگانی شکایت نمی کردند. یا برای خود حقی بیش از آن قایل نبودند… ۱
اشاره مکرر ژاله به نادانی و بی سوادی پدرم نیز کاملا درست به نظر نمی رسید. البته کمتر کسی از یک نفر خان لُر در قرن سیزدهم هجری انتظار تبحر در ادبیت و عربیت دارد. اما علیمرادخان هم مردی عامی نبود و این که «شاهنامه» را بهترین کتاب و فردوسی را بزرگترین شاعر می دانسته خود دلیل ادراک ادبی اوست. همچنین اعتراف ضمنی مادرم در چکامه «شوهر» به این که همسرش در مباحث تاریخی و موضوعات سیاسی صاحب نظر بوده خود مؤید دانش دوستی اوست که می خواسته از راه همنشینی با بزرگان و صاحب بصیرتان تا حدّ امکان نقصان فضل و نقائص اولیه تحصیلات خویش را جبران کند. هم از آن قصیده پر از ناسزا بر می آید که شوهرش در میهن دوستی تعصبی مفرط داشته، از تعدیات همسایگان ایران خشمگین بوده آنان را دشمن می داشته است…۲
از مطالبی که در اشعار مادرم دیده ام می توانم قسمت زیادی از شکایات وی را مولود تخیل شاعرانه بدانم. ژاله شاعر بود و تمام گوشه و کنار عالم و زوایای پنهانی زندگی داخلی را از دریچه دید شاعـری مشاهده و توصیف می نمود… پدرم ثروت معقولی داشت و چنانکه از اشعار مادرم بر می آید جسماً توانا و نیرومند بوده است پس گله های ژاله مطلقاً جنبه مادّی نداشته و ناله هایش از فقد معنویات و نقصان روحی مایه می گرفته است. مادرم دوران کودکی و مختصری از اوائل ایّام جوانی را در خانه پدر گذرانده، غرق در ناز و نعمت بوده، در نتیجه به مادیّات تعلّق خاطری نشان نمی داد. و کسی نبود که با یک قواره پارچه نفیس و حتّی گوهری گران بها راضی و خشنود و متشکّر شود. او تصور می کرد که خانه شوهر کانون عشق و محبّت است. همسر او باید وی را بپرستد و همین آرزو کم کم چنان قوّت گرفت که ذات عشق برای او صورت معشوق را پیدا کرد یعنی عاشق عشق گردید.
متأسفانه عشق، آن هم عشق به همسر شاید یگانه چیزی بود که پدرم به هیچ وجه از آن آگاهی نداشت چه دوران مقدماتی زندگی او با خشونت کوه نشینی و بی اعتنایی به زیبایی آمیخته بود و موقعی که به تهران آمد وارد خدمات لشکری شد که آن نیز به آرامی و محبّت آشنایی نداشت. بی نصیبی از عشق و آرزوی عشق ورزیدن در بسیاری از باقیمانده اشعار مادرم هویداست و این محرومیت هرگز جبران نشد زیرا که وی در بقیّت عمر هم از یافتن کانونی گرم و آشیانی آکنده از صفا و صمیمیت بی بهره ماند»۳
با این اوصاف این وصلت نامتناسب و به تعبیری سیاسی چندان پایدار نماند و به دلیل تفاوت سنی و ناسازگاری، اندکی بعد به جدایی انجامید. پژمان در این باره نیز می نویسد: «ازدواج نامناسب مادرم که هجده سال در ناز و نعمت پرورده شده و دانشی بیش از زمان خود اندوخته بود با پدرم که نزدیک به پنجاه سال از عمرش در جنگ و سختی گذشته بود، دیری نپائید، به این معنی که مرا رها کرده، به خانه پدری رفت، بدون آنکه جدائی از شوهر را قطعی سازد.»۴ تلاش پدر پژمان برای بازگرداندن همسر چندان نتیجه نمی دهد، از این رو سعی می کند او را از دیدن فرزند محروم نماید. مادر هم لجاجت نشان می دهد و آن کودک در اوان زندگانی از دامان پر مهر مادر محروم می شود. در نتیجه، دیدار مادر و پسر، سال¬ها میسر نمی شود و «نخستین بار پژمان ۲۷ ساله بود که مادرش او را می بیند»۵
دکتر باستانی پاریزی، مورخ نامدار معاصر، در مقدمه دیوان پژمان بختیاری می نویسد: «[علیمرادخان] احترام همسر را که از سادات است و از عادات بختیاری گری و ایلیت او سرچشمه گرفته، همه جا رعایت می کند و فقط با یک نهیب مردانه او را از لجاجت و دعوا باز می دارد ولی هرگز آزادی این زن را نگرفته و همیشه به او فرصت داده است که با شعر و عرفان و تاریخ، دمساز باشد. طفلک عالمتاج گیر این ریش تراشیده های بی هنرـ که حتی یک اسب را نمی توانند لگام بزنند و رام کنندـ نیفتاده بوده است که قدر صداقت و فداکاری تا پایان عمر این باریک سیاه و بلند دلیر درخشان چشم را بداند! او فکر می کرد که ممکن است در دنیا مردی پیدا بشود که فقط او را به خاطر شعر و کتابش دوست بدارد.» ۶
ژاله، زندگی را در هاله ای از زیبایی و عشق و دلنوازی، تصور می کرد و با کسی می زیست که از این عوالم خبری نداشت. در همان سال زناشویی، نخست مادرش درگذشت و سی و نه روز بعد، پدرش. از آن پس ژاله در خانواده می بایستی از برادری اطاعت می کرد که او نیز به بنگ و باده دل سپرده بود . از نخستین سال تولد فرزند، اختلاف ژاله و همسرش شروع شد و کم کم افزونی گرفت. ژاله شوهر را رها کرد و به خانه ی پدری رفت، بی آن که جدایی از شوهر قطعی شده باشد. تا این که پس از چند سال کاملا از هم جدا شدند.
این جدایی غم انگیز سرنوشت تلخی را برای این کودک بی پناه رقم می زند و از آن زمان به بعد که پژمان نوزادی بیش نبود، زندگانی توام با رنج و حرمان وی آغاز می شود. در چنین شرایطی که پدر وی نیز به دلیل سفر مداوم و اشتغال به امور لشگری کمتر می توانست در کنار فرزند باشد، پیرمردی به نام «کاکاعباسعلی»۱ که از ملازمان علیمرادخان و از اهالی دشتک بختیاری بود، عهده دار سرپرستی و نگه داری از این کودک شیرخواره می گردد و تا دوران نوجوانی همچون پدری دلسوز در کنار وی مانده و با سختی و مشقت فراوان از او مواظبت می کند. پژمان بعدها از آن مرد شریف به نیکی یاد می کند و او را سرپرست واقعی خود می داند. دوران کودکی پژمان با محرومیت و مشقت بسیار و خالی از مهر مادری و توجه پدری سپری می گردد.
ژاله در زمان حیات شوهر چنین سروده بود:
هم صحبت من طرفه شوهریست شوهر نه، که بر رفته آذریست
باریـک و سیـاه و بلنـد و سخت در دیدهّ من چون صنوبریست
ریشش به بناگوشم آنچنانک در مردمک دیده نشتریست
اسب است و تفنگست وپول وپول گر در نظرش نقش دلبریست
فردوسی و شهنامه است و بس گر دفتر شعر و شاعریست
خندد به من آنسان که خنده اش بر جان و دل خسته خنجریست…
اما پس از مرگ علیمرادخاناز رفتار خود متاسف و پشیمان گشته و چنین سرود:
به خود گفتم از دست این بختیاری گر آسوده گردم شود بخت یارم
گر از او جـدا گردم آسـوده گردد تن رنج فرسود و جان نزارم
کنون او به خاک سیه خفت و خیزد شرار غم از جان امیدوارم
گرانمایـه مردی جوانمـرد شویی به سر سایه ای بود از کردگارم
ندانستمش قدر و اکنون چه حاصل گر از دیدگان اشک خونین ببارم
پسر رفت وشو مرد و هستی تبه شد توان گفت اکنون به کف هیچ ندارم…
دکتر باستانی پاریزی در این باره می گوید: …اگر این شعر در زمان حیات آن بختیاری منتشر شده بود، حتماً هفت هشت تا دختران شهری و روستایی پیغام و پسغام می فرستادند که شاید در حوزه ی زن مداری این مرد در آیند. مردی که نه نق نقو است و نه به کارهای زن خود ایراد می گیرد، و نه دانشمند و فاضل است که تمام عمر را با فیس و افاده بگذراند، و آخر عمر با اخ وتف و ببخشید، بواسیر و حبس البول و… زندگی را بر زن خود تلخ و آلوده سازد. رشیداست و ته ریشی برچهره دود خورده خود دارد. به تفنگش عشق می ورزد، درکوه های بختیاری شکار می کند و کبک و تیهویی و آهویی به همراه می آورد و خوراک بچه ها و بانو تاًمین است… طفلک عالمتاج گیر این ریش تراشیده های بی هنرـ که حتی یک اسب را نمی توانند لگام بزنند و رام کنندـ نیفتاده بوده است که قدر صداقت و فداکاری تا پایان عمر این باریک سیاه و بلند دلیر درخشان چشم را بداند! او فکر می کرد که ممکن است در دنیا مردی پیدا بشود که فقط او را به خاطر شعر و کتابش دوست بدارد…
درگذشت شاعر: ژاله قائم مقامی در اواخر عمر سالها با پژمان زندگی کرد و سرانجام در پنجم مهرماه سال ۱۳۲۵ هجری شمسی در تهران درگذشت. ژاله در زمان حیات خود مایل به انتشار اشعارش نبود. پژمان بختیاری در زمان حیات مادر چند قطعه از اشعار مادر را دیده بود و در مجموعه شعر «بهترین اشعار» منتشر می کند اما مورد اعتراض مادر قرار می گیرد. تا اینکه سالها پس از مرگ او، پژمان اشعاری از وی را در میان کتاب ها و نوشته های او یافته و حدود بیست سال پس از مرگ او اقدام به انتشار آنها می کند.
ویژگی های شعر ژاله قائم مقامی
ژاله عالم تاج قائم مقامی از جمله زنان شاعر در تاریخ ایران که مکتب ساختار شکنی را بنا نهادند و سرانجام محتومی که بعد از آن پروین اعتصامی و فروغ فرخزاد هم به آن دچار می شوند . اما نکته جالب توجه بین این سه شاعر در این است که اگر چه آنان در زندگی شخصی و زناشویی خود موفق نبودند، و دست بر قضا هر ۳ ازدواج به جدایی انجامید ، اما هر سه بنیان گذار مکتبی ساختار شکن و ضد مرد سالاری بودند که امروزه از آن به عنوان فمنیسم یاد می شود. ژاله قائم مقامی در جسارت فکر و اندیشه پیش کسوت فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی است . ژاله دو دهه قبل از پروین اعتصامی به دنیا آمد . زنی آزاد اندیش در دورانی چشم به جهان گشود که حق خواهی و آزادگی برای زن چیزی جز رنج و تهمت به دنبال نداشت . اما روح آزادی خواه این زن شجاع حاضر به تسلیم در برابر سنت های نا عادلانه نبود .
دکتر روح انگیز کراچی می نویسد: ژاله از چشمانداز یک زن، امور زندگی را میدید. بیراه نیست اگر بگوییم ژاله نوعی خاص از ادبیات زنانه را آغاز کرد که پیش از او سابقه نداشت، زیرا او نه به سلیقه مردان نوشت و نه از آنان تقلید کرد. او با حدیث نفس خود، فردیت زنانهاش را بیان کرد و درونش را نگاشت؛ اگرچه او هیچ تعمدی برای ساختن شعر زنانه نداشت، اما ذهنیت زنانهاش، زبان زنانهای آفرید که نقش خواستهها و آرزوهای بیپرده یک زن بر صفحه کاغذ بود و در بیان درد دلها، اعتراضها و گلایههایش چنان صمیمیت و صراحتی داشت که همین حالت طبیعی بیان، یکی از ویژگیهای شعر او محسوب شد و این درست نقطه مقابل سنت پوشیدهگویی و رفتار سنتی زن در جامعه ایران بود.
پژمان در خصوص شعر ژاله اشاره می کند: «مهمترین مسئله ای که فکر او را به خود مشغول داشته، تقریبا در جمیع اشعارش به وضوح دیده می شود عقب ماندگی زنان و آرزوی ترقی آنان است. به جرات می توان او را نخستین و شاید یگانه مدافع حقوق زن در ایران دانست. او حتّی در زمانی که از غمها و ناکامی ها و رنجهای خود سخن می گوید از اندیشه به زنان دیگر باز نمی ماند. و به قول خودش روی اشک آلود زن را در آئینۀ خیال خود مشاهده کرده و ناله ها و ندبه های خویش را «نغمه ای از روح زن برخاسته» می داند. با این حال او مقام زن را بسی والاتر و برتر از مقام مرد می پندارد و مصراً عقیده دارد که «مرد گشتن کار سهل و زن شدن کاری شگرف» است. او اطمینان کامل به ترقی و تعالی زنان دارد ومخصوصاً به پیشرفت دختران کشور امید فراوان بسته آینده را دردست آنان می بیند و با نوعی الهام و پیشگویی آنها را مخاطب ساخته می گوید:
نورچشما دخترا آینده اندر دست تست / قدر نعمت را بدان ای گوهـر یکتای من
تصوّر مکن که روبند و چادر سدّ راه ترقی تو است من خود از دامان همین چادر سیاه نعرۀ آزادی را برداشتم. اما با فکری پیش بین، احساس می کند که آزادی زن پس از صدها سال گرفتاری، ممکن است موجب افراط ها، زیاده طلبی ها و تندروی های ناشایسته گردد . لهذا وی را با صفای کامل اندرز می دهد:
پاکدامان باش وز آزادی بجز عزّت مخواه / راه تاریکـان مرو ای زهـرۀ زهرای من»
(دیوان ژاله قائم مقامی با مقدمه پژمان بختیاری)
ژاله قائم مقامی نخستین زن شاعری بود که احساس زن بودن را در اشعار خود آشکارا آورد برخلاف آنچه که خیلی ها تصور می کنند این نوع شعر را ابتدا فروغ فرخ زاد در اشعارش آورد .
چه می شد آخر ، ای مادر ! اگر شوهر نمی کردم ؟
گرفتار بلا خود را چه می شد گر نمی کردم ؟
مگر باری گران بودیم و ، مشت استخوان ما
پدر را پشت خم می کرد ، اگر شوهر نمی کردم ؟
بر آن گسترده خوان گویی چه بودم ؟ گربه ای کوچک
که غیر از لقمه ای نان ، خواهش دیگر نمی کردم .
***
در جایی که زن بودن را ننگ می دانستند سرود بود:
باکی از طوفان ندارم ، ساحل از من دور نیست
تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من
زیر دستم گو مبین ای مرد ! کاندر وقت خویش
از فلک برتر شود این بینوا بالای مـــن
کهنه شد افسان هات ای آدم ! آخر گوش کن
داستانی تازه می خواند تو را حوای من
گر بخوانم قصه ، گویی دعوی پیغمبری ست
زانچه در آیینه بیند دیده ی بینای من
***
ای ذخیره کامرانیهای مرد
/ چند باید برده آسا زیستن؟
تن فروشی باشد این یا ازدواج؟
/ جان سپاری باشد این یا زیستن؟
***
بسته در زنجیر آزادیست سر تا پای من
بَردهام ای دوست و آزادی بود مولای من
گرچه آزادیست عکس بردگی در چشم خلق
مجمع آن هر دو ضد اینک دل شیدای من
چیست آزادی؟ ندیدم لیک میدانم که اوست
مرهمی راحت رسان بر زخم تن فرسای من
من نه مردم لیک چون مردان به بازار وجود
های و هویی میکند افسانه سودای من
پر کند ای مرد آخر گوش سنگین ترا
منطق گویای من، شعر بلند آوای من
من نه مردم لیک در اثبات این شایستگی
شور و غوغا میکند افکار مردآسای من
ای برادر گر به صورت زن همال مرد نیست
نقش مردی را به معنی بنگر از سیمای من
عرصه دید من از میدان دید تست پیش
هم فزون ز ادراک تو احساس ناپیدای من
باش تا بینی که زن را با همه فرسودگی
صورتی بخشد نوآیین طبع معنیزای من
از تو گر برتر نباشد جنس زن مانند توست
گو، خلاف رای مغرور تو باشد رای من
در ره احقاق حق خویش و حق نوع خویش
رسم و آیین مدارا نیست در دنیای من
پنجه اندر پنجه مردان شیرافکن زنم
از گری۱ چون سر برآرد همت والای من
باکی از طوفان ندارم ساحل از من دور نیست
تا نگویی گور توست این سهمگین دریای من
من به فکر خویشم و در فکر همجنسان خویش
گر نباشد؟ گو نباشد مرد را پروای من
گر به ظاهر ناتوانم لیک با زور آوران
کوهی از فولاد گردد خود تن تنهای من
زیردستم گو مبین ای مرد کاندر وقت خویش
از فلک برتر شود این بینوا بالای من
…تحقیق و گردآوری: رضا بهرامی دشتکی ۱۳۹۴ ـ سایت سرزمین ما
پی نوشت ها و منابع:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ پژمان بختیاری، خاشاک ، تهران، امیر کبیر ، ۱۳۳۵٫ مقدمه.
۲ ـ پژمان بختیاری، کویر اندیشه ، پیشین، مقدمه
۳ـ دیوان ژاله قائم مقامی، با مقدمه پژمان، تهران، ابن سینا ، ۱۳۴۵ .
۴ـ پژمان بختیاری، دیوان، بامقدمه باستانی پاریزی، تهران، پارسا، ۱۳۶۸ .
۵ـ ژاله در اشعار و قطعاتش می گوید:
ـ تاج عالم، گر منم بی گفت وگوی خاک عالم بر سـر عالم کنیـد
ـ من عاشـق عشـق بـودم افسوس بی عشـق حیات من تبـه شد.
ـ گفتم به کوی خویش چو ازکوی شو روم درکام عشق خانـه برافکن فـرو روم
ـ وصلتم وصلت سیاست بود وین سیاست زمام و اب دارم
ـ آخر این لر کجا ومن به کجا راستی راستی عجـب دارم. (دیوان ژاله)
۶ ـ غلامحسین یوسفی، چشمه روشن ، تهران، علمی ، ۱۳۸۳ .
۷ـ عالمتاج قائممقامی و هفت بررسی، دکتر روحانگیز کراچی. داستانسرا، اسفند ماه ۸۳ تهران.
۸ـ قائم مقامی، ژاله ، دیوان، به کوشش نعیمه آرنگ، تهران، ادب امروز، ۱۳۷۳٫ سایت سرزمین ما.
تیر ۲۸, ۱۴۰۳ ۴
تیر ۰۱, ۱۴۰۳ ۴
خرداد ۱۹, ۱۴۰۳ ۲۴
اردیبهشت ۲۹, ۱۴۰۳ ۹
تیر ۲۸, ۱۴۰۳ ۴
تیر ۰۱, ۱۴۰۳ ۴
خرداد ۱۹, ۱۴۰۳ ۲۴
اردیبهشت ۲۹, ۱۴۰۳ ۹
ویژه تاریخ و فرهنگ ایران و سرزمین بختیاری، سرزمین آفتاب، سرزمین آزاد، سرزمین آریایی، سرزمین کوهساران بلند، سرزمین رودهای خروشان، سرزمین چشمه ساران زلال، سرزمین جنگلهای سرسبز، سرزمین دشت های زیبا، سرزمین برف و آب و آفتاب، سرزمین تاریخ و تمدن دیرینه، سرزمین فاتحان مشروطیت، سرزمینی در قلب ایرانزمین… بختیاری بزرگترین قوم ایرانی و آریایی در ایران و تنها قوم صددرصد شیعه..*این سایت آزاد، مستقل و مردمی است. تاسیس1391
شهریور ۳۱, ۱۳۹۷ ۲۶
خرداد ۱۹, ۱۴۰۳ ۲۴
اسفند ۱۱, ۱۴۰۲ ۲۴
آذر ۱۷, ۱۴۰۲ ۲۳
آذر ۱۰, ۱۳۹۱ ۲۱
تیر ۱۲, ۱۳۹۵ ۱۶
خرداد ۰۲, ۱۳۹۵ ۱۶
آبان ۰۶, ۱۳۹۵ ۱۵
خرداد ۲۰, ۱۳۹۲ ۱۳
مرداد ۱۰, ۱۳۹۵ ۱۲
دی ۰۳, ۱۳۹۴ ۱۰
آذر ۱۱, ۱۴۰۲ ۹
اردیبهشت ۲۹, ۱۴۰۳ ۹
شهریور ۰۸, ۱۳۹۵ ۸
مهر ۲۶, ۱۴۰۱ ۷
تیر ۲۸, ۱۴۰۳ ۴
تیر ۰۱, ۱۴۰۳ ۴
خرداد ۱۹, ۱۴۰۳ ۲۴
اردیبهشت ۲۹, ۱۴۰۳ ۹
اردیبهشت ۲۰, ۱۴۰۳ ۰
اردیبهشت ۱۰, ۱۴۰۳ ۰
اردیبهشت ۰۷, ۱۴۰۳ ۲
اردیبهشت ۰۵, ۱۴۰۳ ۰
فروردین ۲۹, ۱۴۰۳ ۰
فروردین ۲۴, ۱۴۰۳ ۰
فروردین ۱۹, ۱۴۰۳ ۰
اسفند ۲۵, ۱۴۰۲ ۱
اسفند ۲۴, ۱۴۰۲ ۲
اسفند ۲۰, ۱۴۰۲ ۰
اسفند ۱۷, ۱۴۰۲ ۰
5 ماهپیش
تیر ۲۸, ۱۴۰۳ ۴
📙کتاب” دشتک بر بلندای تاریخ ” منتشر شد. کتاب “دشتک، بر بلندای تاریخ بختیاری” تالیف «رضا بهرامی دشتکی» پس از سالها...خرداد ۱۹, ۱۴۰۳ ۲۴
معرفی کتاب: این اثر پژوهشی از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در فهرست آثار فاخر قرار گرفت و مورد حمایت ویژه واقع گردید…...اردیبهشت ۲۹, ۱۴۰۳ ۹
تاریخ بختیاری از آغاز تاکنون مقدمه: سرزمین ایران از آغاز دوران تاریخی به تدریج شاهد شکل گیری کهن ترین تمدن های بشری بود...اردیبهشت ۲۰, ۱۴۰۳ ۰
پژمان بختیاری در کلام دکتر کزازی دکتر میرجلال الدین کزازی استاد بزرگ زبان و ادبیات پارسی در سخنانی درباره شخصیت شاعر...اردیبهشت ۰۷, ۱۴۰۳ ۲
آثار منظوم و منثور پژمان بختیاری شاعر بزرگ معاصر + نصاویر فهرست کتاب ها و آثار پژمان بختیاری: پژمان بختیاری شاعری...فروردین ۲۹, ۱۴۰۳ ۰
زندگینامه دکتر قیصر امین پور (۱۳۳۸-۱۳۸۶) از شاعران بزرگ معاصر دکتر قیصر امینپور از شاعران بزرگ ایران پس از انقلاب...اسفند ۲۴, ۱۴۰۲ ۲
صفحه پژمان بختیاری ویژه زندگی، اشعار و آثار حسین پژمان بختیاری شاعر بزرگ ایران ■ـ زندگینامه پژمان بختیاری ...اسفند ۱۷, ۱۴۰۲ ۰
در همین کوهستان زنی می زیسته که برابر صد مرد در سرنوشت تاریخ معاصر ما دخیل بوده است. مقصودم «بی بی مریم بختیاری» است…...اسفند ۱۱, ۱۴۰۲ ۲۴
رضا بهرامی نویسنده و پژوهشگر رضا بهرامی دشتکی(نویسنده و پژوهشگر) رضا بهرامی دشتکی نویسنده و پژوهشگر ایرانی اهل دشتک...آذر ۰۳, ۱۴۰۲ ۶
زندگینامه و اشعار پژمان بختیاری شاعر بزرگ معاصر زندگی نامه پژمان بختیاری (۱۳۵۳ـ ۱۲۷۹) حسین پژمان بختیاری،...تیر ۲۲, ۱۴۰۲ ۰
سردار اسعد چهره ملی و مذهب گرا در مشروطیت (به مناسبت ۲۲ تیرماه سالروز فتح تهران توسط بختیاریها و ۲۵ تیر ۱۲۸۸ سالروز...سرزمین بختیاری در قسمتهای وسیعی از فلات مرکزی و جنوب غربی ایران در میان رشته کوه های زاگرس میانی اغلب در استان های: «چهارمحال بختیاری، خوزستان، اصفهان، لرستان، کهگیلویه بویراحمد» و بخش هایی از استانهای «فارس، بوشهر، مرکزی، ایلام و..» قرار دارد.
علاوه بر آن جمعیت عظیمی از بختیاری ها در تهران، اصفهان، شیراز، اهواز، قم و کرج و.. سکونت دارند و با احتساب سایر اقوام لرتبار گستره وسیع تری پیدا می کند. سرزمین پهناور بختیاری از موقعیت طبیعی و جغرافیایی ویژه ای در قلب ایران زمین برخوردار است.
بزرگترین رودخانه های کشور «زاینده رود»، «رود کارون» و «رود دز» از «زردکوه بختیاری» سرچشمه می گیرند. با طبیعت بکر و زیبا، رودهای خروشان، چشمه ساران زلال، جنگلهای سرسبز و مناطق دیدنی و گردشگری بی نظیر...