مرداد ۲۷, ۱۳۹۵ سرزمین ما موضوعات سایت ۲
مشاهیر بختیاری
اسدخان بهداروند، معروف به اسدخان شیرکُش (از مبارزان بزرگ بختیاری در دوره قاجاریه)
اسدخان بهداروند از مشاهیر نامدار بختیاری در اوایل دوره قاجاریه بود که در شجاعت و دلاوری و بیگانه ستیزی معروف گردید. تولد وی را در حدود سال ۱۱۸۵ قمری ذکر کرده اند. اسدخان در میان ایل به دلیل شکار شیر، به اسدخان شیرکش شهرت پیدا کرد. نقل می کنند در بیشه شیر عظیم الجثه ای پیدا شد که مردم بسیاری را می کشت و ناپدید می شد و هرکس برای کشتن شیر به بیشه می رفت بر نمی گشت و شایعات در خصوص این شیر نامرئی اوج گرفته بود وقتی خبر به اسدخان رسید به محل رفت و وارد بیشه شد، همه افسوس خوردند که کشته می شود اما در میان بهت و حیرت همگان اسدخان شیر را کشت و برگشت.
به دلیل آوازه شجاعت اسدخان، از طرف پادشاه عثمانی تفنگ مخصوصی که به تفنگ حجی و نه دال معروف شده به اسدخان بهداروند هدیه گردید، که پس از اسدخان به آعلیداد خدر سرخ رسید. این تفنگ هم اکنون در خزانه جنگ افزار موسسه فرهنگی موزههای بنیاد به شماره ۳۰۱۱۶ – م. نگهداری میشود.
پدر اسدخان، حیدرخان و پدر بزرگش شاهمرادخان از روسای برجسته طوایف بختیاری بودند، که گله های بزرگی از احشام داشتند و تا زمان اسدخان و فرزندش جعفرقلیخان زندگی عشایری و کوچ نشینی داشتند. وی تابستانها در دامنه های زردکوه و زمستان ها در دژ اسدخان یا دژملکان بین اندیکا ولالی همچنین جلکان ، سهرکان ، اندیکا و لالی زندگی می کرد.
دژ اسدخان دژ بسیار مستحکم و کهنی است که تسخیر آن ممکن نیست. لایارد در عصر محمدتقی خان از این دژ دیدن نمود و می نویسد: نام قدیمی آن، دژ ملکان است و لرها عقیده دارند که این دژ از فرشته ها یا ملائکه به بختیاری ها منتقل شده است و بدون کمک ملائکه نمی توان به بالای آن دژ صعود کرد.
درباره چگونگی آشنایی فتحعلی شاه با اسدخان که در آن زمان نوجوان چهارده ساله ای بوده و هنوز حیدرخان پدرش درقید حیات بود در کتاب «تاریخ قاجار» یا «حقایق الاخبار ناصری» آمده است: در سال ۱۱۹۹ هجری قمری فتحعلیخان پسر حسینقلیخان قاجارمعروف به باباخان (شاه بابا بعدی) برادر زاده و ولیعهد آغا محمد خان قاجارکه ملقب به جهانبانی بود، به حکومت عراق و فارس که بختیاری نیز جزء آن بود ، منصوب گردید. ولیعهد قاجار فتحعلیخان تا شب شنبه بیست ویکم ذیحجه سال ۱۲۱۱هجری که آغامحمد خان کشته می شود، در این سمت بود. در این زمان اسدخان ۲۵ ساله و پس از مرگ پدرش رئیس ایل بود.
اما به تدریج میانه شاه و خان بختیاری به هم خورد و روابط تیره گشت. اسدخان نیز که در جنگاور و شجاعت زبان زد بود. بخش زیادی از عمر خود را به عنوان یاغی و متمرد سپری کرد و کمتر حاضر بود تابع دولت مرکزی باشد. این جنگاور بی باک بود تا پشت دروازه های تهران را ناامن کرده بود و نامش لرزه بر تن افراد می انداخت. اسدخان مخالف سرسخت دولت وقت و پادشاه آن زمان فتحعلی شاه و سالها یاغی دولت بود و با اقتدار در بختیاری حکمرانی می کرد به گونه ای که به او «شاه اسد» می گفتند. نیروهای قاجار که مدتها در تعقیب و کمین اسد خان بودند ، گویا موفق شدند به هنگام شکار اسدخان را دستگیر کنند و. شکار با ارزش خود را روانه تهران کنند.
فتحعلیشاه دستور داد او را زنده به گور کنند و در مقابل چشمانش قبرش را بکنند. ماموران اجرای حکم در مقابل چشمان اسدخان مشغول کندن گور شدند ، گورکن خسته شده بود و به سستی بیل می زد. اسدخان با شهامت و در نهایت خونسردی بیل را گرفت و شروع به کندن قبر کرد و قبر را به سرعت آماده کرد. اینکار اسدخان باعث حیرت و شگفتی همگان گردید. رشادت اسدخان به گوش فتحعلی شاه رسید ، شاه نیز از این کار اسدخان خوشش آمد، وی را بخشید اما دستور داد تا زنده است در تهران بماند. اسدخان در تهران بسر می برد
تا اینکه ژنرال «گاردان» در راس هئیتی فرانسوی برای برقراری روابط با ایران به دربار فتحعلی شاه آمد. با توافق بعمل آمده فرانسویها تعهد کردند قشون ایران را به سلاحهای روز تجهیز کنند. افسران فرانسوی برای عملی ساختن تعهدات خود در ساخت توپخانه و مهمات به ذغال نیاز داشتند. فتحعلی شاه به دو خان بختیاری یعنی حبیب الله خان دورکی و اسدخان بختیاروند که هر دو در تهران بودند ، دستور داد به بختیاری بروند و در ازاء آزادی شان، ذغال مورد نیاز را تامین کنند. خوانین راهی بختیاری شدند. وقتی به بختیاری رسیدند اسدخان از فرمان شاه تمرد کرد. حبیب الله خان موضوع سرپیچی اسدخان را به شاه گزارش کرد. از طرف شاه، «حاکم اصفهان» مامور سرکوبی اسدخان شد. قشون ایران با همراهی افسران فرانسوی و با کمک دورکی ها به فرماندهی الیاس خان فرزند فرج الله خان به جنگ اسدخان رفتند. این جنگ به نوعی جنگ بین بهداروندها و دورکی ها نیز بود ، زیرا حبیب الله خان دورکی و اسدخان بهداروند هر دو مدعی ریاست بر هفت لنگ بودند و زیر بار ریاست یکدیگر نمی رفتند. پیروزی یکی از این دو خان می توانست ریاست وی را بر هفت لنگ تضمین کند.
جنگ کُلنچی
اردوی نظامی دولت در سال ۱۲۲۷ قمری در دامنه های زردکوه ، اسدخان و طایفه بهداروند را به محاصره در آوردند آنها را تا دامنه کوه در نزدیگی تنگه ای که معروف به «کُلن چین» بود عقب راندند. اسدخان که خود را در میان کوه و دشمن در محاصره دید تصمیم گرفت برای نجات خود و طایفه اش از راهی سخت و بسیار دشوار عبور کند . این راه تنگه کلن چین بود با صخره ای به ارتفاع ده متر که فقط با طناب از آن می شد عبور کرد. اسد خان دستور داد صد راس اسب، الاغ ، گاو و گوسفند کشتند و در پای صخره انداختند تا راهی برای عبور زنان و کوکان ایجاد گردد. ایل بهداروند در حالیکه به شدت نگران سلامت اسدخان بود ، در میان گلوله باران شدید دشمن با تحمل تلفات سنگین توانست از این مسیر خود را نجات دهد و خود را به گرمسیر رسانده در دژ اسدخان یا دژ ملکان پناه گیرد. در این جنگ که به جنگ « کُلن چین» معروف شده است ، دهها نفر کشته و صدها راس دام تلف گردید
با اقدام ، اسدخان به شدت مغضوب دولت واقع گردید. در سال ۱۲۳۱ قمری حکومت بختیاری به شاهزاده محمدتقی میرزا واگذار گردید. وی دو نفر از نزدیکان خود به نامهای میرزا علی گرایلی و آقا قاسم را نزد اسدخان فرستاد و به وی پیام داد که دست از یاغی گری برداشته و اطاعت خود را از دولت اعلام دارد. اسدخان ضمن رد دستور شاهزاده ، دو فرستاده وی را زندانی کرد.(سردار اسعد) ۱۳۸۳ : ۴۰۹) .
در بعضی از منابع ایرانی و خارجی مطالبی راجع به یاغی گری اسدخان به چشم می خورد. جیمز موریه دبیر هیات مسیونی انگلیسی که سال ۱۸۱۱میلادی همراه سرگور اوزلی وزیر مختار انگلیس از طریق بوشهر اصفهان عازم تهران بود در سفرنامه ثانویه خود می نویسد: اسد خان هفت لنگ با تفنگچی های خود تا پشت دروازه ی تهران را مورد تهاجم و غارت قرار می دهد”.
مدتی بعد فتحعلی شاه ، فرزند دیگر خود محمدعلی میرزا دولت شاه را مامور دستگیری اسدخان کرد. دولتشاه به تنهایی رهسپار دز اسدخان شد و اطراف دز گشت و گذاری کرد و متوجه شد که امکان یورش و نفوذ به دز وجود ندارد. اسد خان که در خارج از دز مشغول امورات خود بود ، چشمش به شاهزاده افتاد ، وی را شناخت ، نزد او رفت و پرسید کیستی و اینجا چکار داری؟ شاهزاده گفت: یکی از سپاهیان شاهزاده هستم برای تماشای دز آمده ام. اسدخان نیز پاسخ داد من هم یکی از نوکرهای اسدخان هستم ، رسم بختیاری و ایلات چنین است که وقتی مهمانی وارد خانه ما می شود باید از وی پذیرائی کنیم ، بفرمایید ناهار میل کنید بعد مراجعت نمایید. شاهزاده نیز که اسدخان را می شناخت ، بی پروا دعوت اسد خان را پذیرفت و همراه وی به سوی دز حرکت کردند.
وقتی به ورودی دز رسیدند، اسدخان اسبش را گرفت و گفت: بنده اسدخان و شما هم شاهزاده محمدعلی میررای دولت شاه هستید. شاهزاده او را در بغل گرفت و بوسید ، اسدخان نیز مراتب تعظیم و تکریم را بجای آورد. هر دو شیفته و مجذوب هم شدند. شاهزاده به اسدخان گفت: به بالای دز برو و با خانواده ات خداحافظی کن و همراه من به اردوگاه برویم. اسدخان گفت: اگر به دز بروم ، حال و هوای دز مرا پشیمان می کند ، هم اکنون هر کجا که بخواهی بروی ، در رکاب تو خواهم بود. خانواده اسد خان از تصمیم وی به شدت آشفته شدند و اصرار کردند که از کار خود منصرف شود اما بی فایده بود. نزد شاهزاده رفتند و سفارش اسدخان را کردند. شاهزاده خانواده اسدخان را دلداری داد و یک کیسه اشرافی به آنها داد و همراه اسدخان عازم تهران شدند.از این پس خان در رکاب شاهزاده بود.
در کتاب «تاریخ بختیاری » روایت دیگری شده است و آنکه شاهزاده وزیر خود میرزا محمد لواسانی را با پیامهای گرمی نزد اسدخان فرستاد تا وی را تشویق کند که خود را تسلیم نماید. میرزا محمد در پایان دیدار خطاب به اسدخان گفت: مصلحت آن است که از دز فرود آیی و شاهزاده را دیدار نمائی ، اگر مقصود را در کنار دیدی جانب آشتی پیش گیر و الاّ بار دیگر به قلعه خود بازگرد و کسی هم مانع تو نخواهد شد. اسدخان که در شجاعت کم نظیر بود ، قبول کرد و از دژ خارج گردید و به دیدار شاهزاده رفت. شاهزاده به گرمی با وی سخن گفت و مشغول صحبت شدند که سواران شاهزاده ، اسدخان را محاصره کردند و هدف گرفتند. در نهایت اسدخان قبول کرد که در رکاب شاهزاده به تهران برود. وی پس از خداحافظی با خانواده اش همراه شاهزاده به تهران رفت و به دستور شاهزاده در اصطبل سلطنتی پناهنده شد.شاهزاده نزد پادشاه رفت و خبر داد که هم اکنون اسدخان حاضر است. شاه دستور داد تا میرغضب سر ویراازبدن جدا کند اما با وساطتت شاه زاده شاه او را بخشید مشروط بر اینکه تا زنده است در تهران بماند. و در رکاب شاهزاده باشد(سردار اسعد۴۰۹ و۴۱۰و۴۱۱صحفه)
اسدخان بختیار که در معیت شاهزاده محمدعلی میرزا دولت شاه بسر می برد در سال ۱۲۳۷ هجری قمری سرداری سپاهیان بختیاری را در جنگ با دولت عثمانی بر عهده داشت. هنگامیکه دولتشاه در بغداد با سپاهیان عثمانی نبرد میکرد،اسدخان به همراه جنگجویان بختیاری بصره را فتح کرد، هرچند سال بعد شاه قاجار آنرا به عثمانی بازگرداند. اسدخان که انس شدیدی به شاهزاده دولت شاه پیدا کرده بود و بارها وفاداری خود را به وی نشان داده بود ، با مرگ شاهزاده ، شبانه اردوی دولت را ترک و به موطن خود بازگشت.
داستان چنین است وقتی شاهزاده که در این زمان حاکم کرمانشاه بود و اسدخان نیز همیشه همراهش بود ، بیمار گردید و حدس زد که مرگش فرا رسیده است. اسدخان و حسن خان فیلی که تحت حمایت وی بودند و می دانست بعد از مرگش در امان نخواهند بود ، احضار کرد و خطاب به آنان گفت : که به میان ایل خود بازگردند. این دو نفر نیز به نصیحت شاهزاده عمل کرده و به مناطق خود بازگشتند.اسدخان به دلیل شجاعتش مورد احترام ایلات بود و با طوایف و ایلات مختلف مناسبات گرمی داشت. به همین دلیل دختر خود را به مرتضی قلی خان قشقایی فرزند جانی خان داد. وی صاحب فرزند پسری شد که به احترام پدر بزرگش، نامش را اسدخان گذاشتند و بعدها فرمانده فوج قشقایی شد.در پایان عمر اسدخان گرفتار جنگ و نزاع در درون طایفه خود شد. روزی که از دز خارج شده بود ، پسر عمویش داود خان با خدعه وارد دز شد و آن را تصرف و از ورود اسدخان به دز جلوگیری کرد. اسد خان که نمی خواست در دوران پیری وارد جنگ و خون ریزی و برادر کشی شود ، به میان ایل قشقایی رفت و تا هنگام مرگ نزد دخترش بود.
مرگ اسدخان
اسدخان در سال ۱۲۴۳ قمری فوت کرد نقل می کنند، اسدخان سالها تلاش می کند، تا داودخان را حتی با پرداخت مال راضی به ترک دژ کند. ولی تلاش دراز مدت اسد خان برای جلب رضایت داود خان و پیش گیری از برادر کشی بی نتیجه بود، اسدخان چون برادر کشی را جایز نمی دانست با جمع کثیری از همراهان بسوی شیراز عزیمت نمودند، حرکت اسدخان بسمت شیراز این تصور را در شاه قاجار ایجاد کرد، که اسدخان قصد تصرف شیراز را دارد، لذا فتحعلیشاه قاجارسال ۱۲۴۸ هجری قمری با سپاه بسیار برای مقابله با اسدخان از طریق اصفهان عازم شیراز شد
روایت می شود وقتی خبر لشکر کشی شاه به شیراز می رسد، خواهر اسدخان از سر دلسوزی که اسدخان در دست شاه قاجار گرفتار و زجرکش نشود پدر خود رادر همین سال با سم کشت. ولی شاه قاجار با وجود شنیدن خبر مرگ اسدخان از میزبان او محمدعلیخان قشقائی هم نگذشت، خان قشقائی پس از شکست در جنگ از فرستادگان شاه ، بسوی کرمان گریخت و تاریخ قاجار دیگر از او سخنی نمی گوید. فتتحعلیشاه قاجار نیز سال ۱۲۵۰هجری قمری دوسال پس از مرگ اسدخان بختیاروند درگذشت.(سردار ظفر سال فوت اسدخان را ۱۲۴۳ قمری ذکر می کند که این تاریخ درست بنظر نمی رسد وقتی تاریخ قاجار فوت فتحعلیشاه قاجار را دو سال بعد از مرگ اسدخان سال ۱۲۵۰ ذکر می کند و در سال ۱۲۴۸ هم فتحعلیشاه قاجار جهت مبارزه با اسدخان سپاه به راه انداخته فوت اسدخان را میتوان همان ۱۲۴۸ دانست.
سر دز سیل ازنم در وازه دز واز / همتون واسر زنین شیرره سی شیراز
سر دز سیل ازنم دوازه تهرون / همتون واسر زنین شیر ره ز دورون
***
اشعار حماسی جنگ کلنچی
نظامی گراز خوری خوتوپ بریزه / کی گده که شاه اسدزغال بویزه
نظامی گراز خوری خو توپ بواره / کی گده که شاه اسد زغال بیاره
رحمالی اسب بکش به بال گوراو / الیاس خو چادر کشی به مرغ سوراو
رحمالی اسب بکش به بال گوراو / نظامی چادر کشی به مرغ سوراو
رحمالی بردی بنه زیر تفنگم / چهار هفت وا نظامی ویدن به جنگم
کول به کول کول خدنگ کول کلنگچی/ صحرانه سوار گرهد کهنه تفنگچی
کول به کول کول خدنگ کول کلنگچی / نظامی وا تش توپ تخمون ورچی
کول به کولکول خدنگ کول کلنگ بر / جنگ به جرات اکنن عزیز و تمبر
کلنگ چی ویر و خراو ره بس نوسته / صدهزار میش و بدو زتور ورسته
کُول به کُول، کُولِ خَدَنگ، کُولِ کُلُنچی / صحرانه سوار گرهد، کُوهنه تُفنگچی
کُول به کُول، کُولِ خَدَنگ، کُولِ کُلُنگ دار / اَسَدخُون جنگ اِکُنه، وا شاه قاجار
کُول به کُول، کُولِ خَدَنگ، کُولِ کُلُنگ بُر / جنگ به جُرأت کُنن، عَـزیز و تَمبُـر
تَـمبُـرخُون جار اِزَنه، عزیز جُونُـم / اَر با شاه جنگ اِکُنُم، اُو پُشت شُونُـم
بِس مَگُوهین تَمبُـر کَلُو، بِگُوهین بَهادُر / جنگ به زَرده کُنه، شَوخی به چقاخُور
عزیزخُون و تَمبُرخُون، دو شیر جنگی/ اسدالله خُون شاهراه کَشه، به وقت تَنگی
فَرَنگی گُراز خُوره، توپ بِم اِریزه / کِی دیده شاه اَسَدم، ذُغال بِویزه
کُلُنچی ویر و خَـراو، ایل به گُداره / نُمدارخُون مُنجزی، به جنگ دیاره
کُلُنچی ویر و خَـراو، ایل به شُلوُه / تَمبُرخُون مُنجزی، سی جنگ کَلوُه
شیرُم با شاه اَسَدُم، او شیرِ جنگی / غم ایل اِخُـوره، به وقتِ تَنگی
سَنگر شاه اَسَدُم، سَـرپُوش نَداره / عزیزخُون نِهیب بِکُن، جنگ مایه داره
سَنگر شاه اَسَدُم، چَندی قشنگه / تَمبُرخُون نهیب بِکُن، دی وقت جنگه
اَسَدخُون سُوار آبید، به اسب بادپا / نُمدارخُون شَوخی بزَید، به لشکر شاه
اَسَدخُون سُوار آبید، به اسب بالدار/ نُمدارخُون شَوخینه زَید، به شاه قاجار
نُمدارخون مُنجزی، اَی کُـر بی دا / چپ و راست تیر اِیوَنه، کافر نَبینا
نُمدارخون مُنجزی، اَی خانِ هفت لنگ / به اُرُش جنگ اِیکُنه، چی شیر مِن تَنگ
زَردکوه گردن بُلند، داره دوتا تاج / نُمدارخون مُنجزی، به پاس گِره باج
آحُسین قَمه طِلا، شمشیر به دَستس / مِنِ خین لِـر اِخُـوره، چار نال اَسبس
آحُسین مُنجزی، شمشیر گُلچی / جُور شیر جنگ اِکُنه، تَنگ کُلُنچی
شَهواز حَیسه سُوار، سُوار حَیسه / حَیسنه به خان بداد، خُوس مَند به جَنگه
کُلُنچینه به زَر خِرُم، به جون فروشم / چِرِشت ایل و تَبار، ایاه به گوشم
اَسَـدالله خُـونُمَـی، طَهماسِ راکی / کافَرِ کُوه تَش اِگره، سی ایلِ شاکی
اَسَـدالله خُـونُمَـی، بَهرُمِ سُلطُـون / کُر بکُشین سُون، که اکُشِن تُـون …[
****
الیاس خون چادر کشید به مرغ فارسون/ مردیل گورستون جون گشته واسون
کلن چین به زر خرم به سنگ فروشم / چرشت ایل و تبار ایا به گوشم
کول به کول ، کول خدنگ، کول کلن چین /صحران سوار گرهد، دورم تفنگچین
کول به کول ، کول خدنگ ، کول کلن چین/ فرنگی واتش توپ، نسل مون ورچید
کول به کول، گول خدنگ، کول کلنگچی/ ریش دراز حیثه سوار تخمونه ورچی
کول به کول، کول خدنگ پیوست به زرده / ریش دراز حیثه سوار، کفن بگرده
کلنگچی وا بید خراو تر بس نبسته/ صد هزار میش و بزو و گا ورسته
الیاس خون چادر کشید بسر سنگر / چی شاهین جنگ ای کنن چارشیر اکبر
رحمالی اسب بیار به بال گوراو / الیاس خون چادر زید ، به مرغ سوراو
رحمالی بردی بنه زیر تفنگم / چار و هفت و دینارون اوین به جنگم
رحمالی اسبم بکش به سر گور او / زره چار آئینه در گرد به سور او
فرنگی گراز خوره ، هی توپ ایریزه / کی گده شاه اسدم ذغال بویزه
برخی منابع:
تاریخ بختیاری سردار اسعد
خاطرات سردار ظفر
تاریخ و فرهنگ بختیاری
سفرنامه لایارد
حکومت گران بختیاری – مهراب امیری
و…
دژ اسدخان (ملکان)
***
bigthemeفروردین ۲۹, ۱۴۰۳ ۰
فروردین ۱۹, ۱۴۰۳ ۰
اسفند ۲۵, ۱۴۰۲ ۱
اسفند ۲۴, ۱۴۰۲ ۱
اسفند ۲۵, ۱۴۰۲ ۱
اسفند ۲۴, ۱۴۰۲ ۱
اسفند ۲۰, ۱۴۰۲ ۰
اسفند ۱۷, ۱۴۰۲ ۰
ویژه تاریخ و فرهنگ ایران و سرزمین بختیاری، سرزمین آفتاب، سرزمین آزاد، سرزمین آریایی، سرزمین کوهساران بلند، سرزمین رودهای خروشان، سرزمین چشمه ساران زلال، سرزمین جنگلهای سرسبز، سرزمین دشت های زیبا، سرزمین برف و آب و آفتاب، سرزمین تاریخ و تمدن دیرینه، سرزمین فاتحان مشروطیت، سرزمینی در قلب ایرانزمین… بختیاری بزرگترین قوم ایرانی و آریایی در ایران و تنها قوم صددرصد شیعه..*این سایت آزاد، مستقل و مردمی است. تاسیس1391
شهریور ۳۱, ۱۳۹۷ ۲۸
آذر ۱۷, ۱۴۰۲ ۲۷
فروردین ۱۹, ۱۳۹۷ ۲۵
اسفند ۱۱, ۱۴۰۲ ۲۴
آذر ۱۰, ۱۳۹۱ ۲۲
تیر ۱۲, ۱۳۹۵ ۲۲
خرداد ۰۲, ۱۳۹۵ ۱۷
آبان ۰۶, ۱۳۹۵ ۱۷
مرداد ۱۰, ۱۳۹۵ ۱۶
دی ۰۳, ۱۳۹۴ ۱۵
خرداد ۲۰, ۱۳۹۲ ۱۳
مهر ۱۴, ۱۳۹۴ ۹
اسفند ۱۰, ۱۳۹۱ ۹
مهر ۲۶, ۱۴۰۱ ۸
شهریور ۰۸, ۱۳۹۵ ۸
فروردین ۲۹, ۱۴۰۳ ۰
فروردین ۱۹, ۱۴۰۳ ۰
اسفند ۲۵, ۱۴۰۲ ۱
اسفند ۲۴, ۱۴۰۲ ۱
اسفند ۲۰, ۱۴۰۲ ۰
اسفند ۱۷, ۱۴۰۲ ۰
اسفند ۱۱, ۱۴۰۲ ۲۴
دی ۱۶, ۱۴۰۲ ۱
دی ۱۴, ۱۴۰۲ ۰
آذر ۱۷, ۱۴۰۲ ۰
آذر ۱۷, ۱۴۰۲ ۲۷
آذر ۱۷, ۱۴۰۲ ۰
آذر ۱۲, ۱۴۰۲ ۲
آذر ۱۱, ۱۴۰۲ ۸
آذر ۱۰, ۱۴۰۲ ۰
5 روزپیش
2 هفتهپیش
فروردین ۲۹, ۱۴۰۳ ۰
زندگینامه دکتر قیصر امین پور (۱۳۳۸-۱۳۸۶) از شاعران بزرگ معاصر دکتر قیصر امینپور از شاعران بزرگ ایران پس از انقلاب...اسفند ۲۴, ۱۴۰۲ ۱
صفحه پژمان بختیاری ویژه زندگی، اشعار و آثار حسین پژمان بختیاری شاعر بزرگ ایران ■ـ زندگینامه پژمان بختیاری ...اسفند ۱۷, ۱۴۰۲ ۰
در همین کوهستان زنی می زیسته که برابر صد مرد در سرنوشت تاریخ معاصر ما دخیل بوده است. مقصودم «بی بی مریم بختیاری» است…...اسفند ۱۱, ۱۴۰۲ ۲۴
رضا بهرامی نویسنده و پژوهشگر رضا بهرامی دشتکی(نویسنده و پژوهشگر) رضا بهرامی دشتکی نویسنده و پژوهشگر ایرانی اهل دشتک...آذر ۰۳, ۱۴۰۲ ۶
زندگینامه و اشعار پژمان بختیاری شاعر بزرگ معاصر زندگی نامه پژمان بختیاری (۱۳۵۳ـ ۱۲۷۹) حسین پژمان بختیاری،...تیر ۲۲, ۱۴۰۲ ۰
سردار اسعد چهره ملی و مذهب گرا در مشروطیت (به مناسبت ۲۲ تیرماه سالروز فتح تهران توسط بختیاریها و ۲۵ تیر ۱۲۸۸ سالروز...مهر ۲۶, ۱۴۰۱ ۸
به مناسیت یکم آبان سالروز درگذشت سردار اسعد بختیاری از رهبران بزرگ مشروطیت ایراناسفند ۱۷, ۱۴۰۰ ۱
سردار مریم بختیاری (۱۲۵۱-۱۳۱۶) + تصاویر برجسته ترین زن مبارز ایران زندگینامه بی بی مریم بختیاری (۱۲۵۱-۱۳۱۶) از زنان مبارز...آذر ۱۷, ۱۴۰۰ ۲
قهرمان ملی مبارزه با استبداد حکومت رضاشاه و اسطوره مقاومت ـ به موازات هر قطره خونی که از پیکر سردار رشید بختیاری بر روی...مهر ۲۱, ۱۳۹۹ ۱
زندگی نامه داراب افسر بختیاری (۱۲۷۹-۱۳۵۰) مشهورترین شاعر گویش بختیاری به قلم حسین افسر فرزند شاعر داراب افسر بختیاری...مهر ۲۰, ۱۳۹۹ ۲
زندگینامه بهمن علاءالدین (مسعود بختیاری) ـ (۱۳۱۹- ۱۳۸۵) خواننده و هنرمند بزرگ موسیقی بختیاری بهمن علاءالدین (متخلص به...سرزمین بختیاری در قسمتهای وسیعی از فلات مرکزی و جنوب غربی ایران در میان رشته کوه های زاگرس میانی اغلب در استان های: «چهارمحال بختیاری، خوزستان، اصفهان، لرستان، کهگیلویه بویراحمد» و بخش هایی از استانهای «فارس، بوشهر، مرکزی، ایلام و..» قرار دارد.
علاوه بر آن جمعیت عظیمی از بختیاری ها در تهران، اصفهان، شیراز، اهواز، قم و کرج و.. سکونت دارند و با احتساب سایر اقوام لرتبار گستره وسیع تری پیدا می کند. سرزمین پهناور بختیاری از موقعیت طبیعی و جغرافیایی ویژه ای در قلب ایران زمین برخوردار است.
بزرگترین رودخانه های کشور «زاینده رود»، «رود کارون» و «رود دز» از «زردکوه بختیاری» سرچشمه می گیرند. با طبیعت بکر و زیبا، رودهای خروشان، چشمه ساران زلال، جنگلهای سرسبز و مناطق دیدنی و گردشگری بی نظیر...
برادر خوبم اسدخان را در شکار ووو دستگیر نکردند.وقتی شاهزاده محمد تقی میرزا بعد از چندسال مبارزه نتوانست اسدخان را شکست دهد .در آخر وزیر خود میرزا حسن کرایلی وخزانه دار خود حسن آقا صندوقدار را با ۵۰۰ سرباز دولتی را به طرف دژ اسدخان بهداروند می فرستد.که متاسفانه سردار اسعد که درود خدا بر او باد.این را خیلی کوتاه که خواننده تاریخ را به تعجب وا می دارد.که چطور می شود که شاهزاده ای که چند سال با اسدخان درحال جنگ بوده وزیر اعظم خود وخزانه دار خودرا تنها به طرف اسدخان بفرستد . وقتی ایشان با این پیام به دشت اندیکا میرسد که دستورشاهزاده این است که اگر مقام وقدرت می خواهی یا ثروت ومال دستور داریم که همین جا حل کنیم به شرط گردن نهادن شاه.وگرنه آماده نبرد باش که اسدخان نمی پذیرد ولشگر شاهزاده شکست می خورد و اسدخان وزیر وخزانه دار شاهزاده را اسیر وبه دو رگ دز به زندان می اندازد .بعد از این شکست شاه محمدعلی میرزا دولتشاه را میفرستد.وووووواز طرفی اشعار جنگ گلنگچین دستکاری شده که تاریخ دان می فهمد که بعضی از اشعار را در همین چند سال سروده وبه اشعار گلنگچین اضافه کردند
پاسخ:
درود برادر عزیز و سپاس از مطالب ارسالی
بله این روایت درست تر به نظر می رسد و هر دو روایت را ذکر کردیم اشعار عامیانه از قدیم وجود داشت بله ممکن است مانند برخی اشعار دیگر تغییراتی در آنها صورت گرفته باشد اگر لطف کنید دقیق تر مشخص کنید کدام اشعار اضافه شدند در اصلاح متن کمک خواهد کرد
سلام.وبسایت زیبایی دارید.واقعا ممنونم