آبان ۲۵, ۱۳۹۹ سرزمین ما موضوعات سایت ۰
به مناسبت سوم آذرماه، سالروز درگذشت شاعر بزرگ ایرانزمین، حسین پژمان بختیاری، مقدمه ای که دکتر ایرج افشار در سال ۱۳۷۲ بر کتاب کویر اندیشه پژمان بختیاری نگاشته بود، باز نشر می شود:
زنده یاد دکتر ایرج افشار ایرانشناس برجسته
سفر کویر با پژمان
به قلم دکتر ایرج افشار (محقق و ایرانشناس برجسته کشور)
چند روزی به سفر «کویر» رفته بودم. در این سفر با پژمان همراه بودم که از بختیاری است و بیابان نورد، پرشور و چابک. سالهاست با او آشنایم. قریب سی سال است که «بهترین اشعار»ش را دارم و مکرر ورق زده ام. خود او را از وقتی مدیر مدرسۀ پست و تلگراف بود ، قریب بیست و پنچ سال است می شناسم آن سالی که کتاب مفصلش به نام «تاریخ پست و تلگراف و تلفن» به چاپ رسید.
اما این سفر روحانی مجالی پیش آورد که او را بهتر بشناسم. با خیال و ذوق و شعر او بیشتر انس بگیرم وقتی با شاعری ادیب همسفر شوید سعادتی نصیب می شود که شعر های خوب از وی بشنوید. برای شما حکایات ادبی و روایات شعری دلپسند می گوید و به شما آرامی و زیبایی خیال می بخشد. و خوشبختانه پژمان بختیاری از چنین صفتی به حد کامل برخوردار است. پژمان قصه های درآور زندگی خود را که جسته گریخته و گاه گاه ازو شنیده بودم سلسله وار باز می گفت و من بهتر از پیش درمی یافتم که چرا پژمان در شعر با غم بیشتر از شادی انس دارد. چرا شعرش بیشتر نمایشگر حیاتی است، سراسر به اندوه آمیخته .
اگر بخواهم آنچه ازو شنیده ام بازگو کنم قلم توانائی بیان آن همه ستم و سختی را ندارد. خلاصه اش این است: مادر و پدری داشت که با هم سازگاری نداشتند و او را از یک سالگی از مادرش دور می کنند. نه شیر مادر می بیند و نه روی مادر. او را با نان ترید و برنج نیم پخت بزرگ می کنند. مادرش شاعری بزرگ و استاد بود، «ژاله» تخلص می کرد و قصیده سرایی پرتوان بود. پژمان پس از سالها که از مرگ مادرش گذشت او را در مجلۀ «یغما» به مشتاقان ادب فارسی شناساند. ژاله چهره ای است دلاور و در شعر زنانۀ فارسی از سرآمدان.
پدر پژمان سرداری بود از ایل بختیاری اهل شکار و تفنگ و کوه و اسب. مردی سخت بود و چون ایلی بود ظالم هم بود. روی خوش به زن و فرزند نشان نمی داد… پدر وقتی که پژمان به سنین کامل نوجوانی نرسیده بود مرد و علیقلی خان سردار اسعد بختیاری نگاه داری او را عهده گرفت. درین دوران نیز سختی های بسیار بر پژمان روی کرد و آزردگی های بیشتر در روانش اثر گذاشت. پدرش خواسته بود او را برای تحصیل به فرنگ بفرستند. اما کسی به فکر نبود و نفرستادندش. اموال پدریش را نابرادری برد و خورد و پژمان از نعمات روزگار تنها طبعی بلند، اندیشه ای شاعرانه، حساسیتی بسیار، و توانایی استادانه در ادب فارسی نصیب برد.
از پژمان پرسیدم شعرهای خود را چگونه تقسیم بندی می کند. آیا نظمی به آنها داده اید؟ گفت: بله. سردفتر دیوانم اشعاری است که به آنها عنوان «شورها و شادی ها» داده ام. نخستین قطعه ای که درین بخش گنجانده ام قطعۀ روح شاعر است. در آن گفته ام :
روح شاعر چوغنچه ای نو خیز در جهـان خواستار لبخند است
گردد از ساغـر طبیعت مست که به گل های باغ مانند است
* * *
روح او عطر ناشناخته ای است کز گل و سبـزه در هم آمیزد
یاچو موجی لطیف وعشق آویز کـه ز رفتـار مهوشـان خیزد
* * *
روح شاعر چو کودکی نوپا بستۀ مهـر و مست لبخندست
از چه شادش نمی کنید آخر روح شاعربه هیچ خرسند است
در همین بخش است که با غزل ها و شعرهای عاشقانه خود خاطره روزگار جوانی و گوشه ای از زندگی را به یاد می آورم، مثلاً آنجا که می گویم:
از تن شیرین او عطر جوانی می تراود زوجود ظاهرش عشق نهانی می تراود
ازخموشی ازتبسم از نگه ازهر چه دارد نورهستی عطرگلهای جوانی می تراود
از گلوی مرمرین وزسینۀ آئینه رنگش فروغــی خاص آب زندگــــانی می تراود
…با شنیدن این غزل که تمامش به یادم نمانده است به او گفتم من بیشتر پژمان را از میان قطعاتی شناخته بودم که در آنها اندیشه و فلسفه و توجه اخلاقی و عاطفی به مسائل جامعه دیده می شود، مانند قطعۀ معروف سپهبد حسن و مرگ درخت که در هر یک با دلیری و توانائی گوشه های زشت مباحث اجتماعی و نکته های باریک مربوط به حکومت را مجسم ساخته اید. در آنها حکم حکیمی دارید و درین غزلی که اکنون شنیدم مردی شده اید که بدن شناس است.
در بیابانی که سفر می کردیم آفتاب رو به غروب می رفت و سواد روستای سرسبزی از دور دیده می شد. هوا نسیم بیز شده بود و من مشتاق شنیدن چنین آثاری بودم که غم غروب را از ما دور کند. او این بیت را از غزلی خواند. تمامش به یادش نبود:
می دود تا نافش از لغزندگی سیماب وار گرنشیند بوسه ای چون خون من برگردنش
گفتم منظره غروب قشنگ است و یادآور غم. آیا چنین حالی را شما در شعر منعکس کرده اید. گفت در چند شعر به غروب پرداخته ام ، ولی خودم آن را می پسندم که شش سال پیش ازین در قریۀ «می نوش» گفته ام و «کوه عشق» نام نهاده ام. هفت بند است :
کـوه دریـن شامـگه دلفـریب ازهمه شب خوشتر و زیباترست
مست شو از نغمـۀ خاموش او ز انـکه از همـــه گـویــاتـر است
* * *
بر سـر آن قـلـۀ گـردن فــراز مشعل زیبای مـه آویخته است
گرد صدف رنگ وی از هرطرف بر سر و بر پیکر او ریخته است
* * *
آن ده زیبـا که چنین بی خیال رفته در آغوش درختان به خواب
شاهـد عشقی شرر انگیز بود پیش همین کوه و همین آفتاب
* * *
می زده در دامـن این جویبـار دلبـر من بود در آغـوش من
نغـمـه او زمـزمـۀ عشق او موج زنان گرد سر و گوش من
هر چه فکر کرد نتوانست سه بند دیگر منظومه را به یاد بیاورد. گفت دنباله اش یادم نیست. ولی درباره کسی که در پادامن آن کوه به خیال دلبر من بود غزلی سروده ام که مطلعش را خیلی ها زمزمه می کنند و آن این است:
زیبا فراوان دیده ام اما تو چیز دیگری صدها گلستان دیده ام،اماتو چیز دیگری
گفتم حیف نیست از غزلی بدین شور و حال، به همین یک بیت اکتفا بشود. خواهش کردم اگر ابیات دیگری از آن را در حفظ دارد، بخواند. با مزمزه کردنی و لبها به هم سودنی که عادت اوست گفت بله می خوانم، خصوصاً ازین روی که هنوز هم معتقدم دلبر آن شعر، از دلبرهایی که در شعرهای دیگر خود وصف کرده و ستوده ام و با آنها عشق باخته ام زیباتر و برتر بود.
گلهای خندان دیده ام خورشید تابان دیده ام صدرهزن جان دیده ام، اما تو چیزدیگری
در صحبت گل پیکران درخیل شیرین دختران دیـدم تـرا با دیگـران ، امـا تو چیز دیگری
گفتم کمی هم از زندگانی ادبی خود صحبت کنید، از روزهایی که با ادبیات و شاعران پیشین گذرانیده اید. گفت آنها را که برتر می شناختم و بر من حق تربیت و تعلیم ادب دارند، «ملک الشعرا و وحید دستگردی و بدیع الزمان فروزانفرند». با اینکه به سرودن قطعه در مرگ دوستان عادت نکرده ام و از ماده تاریخ گویی بیزارم درباره ملک الشعرا بهار دو قطعه و در رثای وحید یک قطعه سروده ام. از آنچه دربارۀ ملک گفته ام این چند بیت را در خاطر دارم:
مردی بلنـد رتبـه زملک جهان برفت و ز خاندان ما پـدری مهربـان برفت
رونق فزای محفل شعر و سخن بمرد زیور طراز شاهـد نطق و بیـان برفت
ویران شد آشیانۀ شعـر و ادب ازآنک آن مرغ نغمه گسترازین آشیان برفت
پنداشتم که رفت بهار از جهان ولی او از جهان نرفت جان ازجهان برفت
گفتم مگر نه آن است که «اخوانیات» یکی از مظاهر زیبای شعر و فکر در ادب فارسی است و آن چیزی است که در ادبیات غربی جلوه زیادی ندارد. او گفت من درین زمینه شوقی نداشته ام و زیاد کار نکرده ام، همانطورکه در مسائل مملکتی ندرتاً هم قطعه یا قصیده ای ساخته ام ازین زمره قصیده ای است که درباره آذربایجان زمانی که فاجعه ی تلخ یعنی قضیه ی پیشه وری پیش آمد از سر تاثر بسیار گفته ام:
گشت مغز آشفتـه از سـودای آذربایجان خسته جان زاندیشۀ فردای آذربایجان
کوفت خواهدتاقیامت کوس ایران دوستی آسمان بر بام گردون سای آذربایجان
به سخن خود ادامه داد و گفت: ایران دوستی خوی پدران من بود. من خود وطنم را دوست داشته ام. قطعه ای دارم که بد نیست چند بیت آن را بشنوی:
اگر ایران بجز ویران سرا نیست من این ویـران سرا را دوست دارم
اگر تاریـخ مـا افسانـه رنگ است من این افسانـه ها را دوست دارم…
درست گفته اند که عمر سفر کوتاه است. به مقصدی که در پیش بود رسیدیم. چون دور شدم از عالمی که با پژمان می گذشت به درآمدم. ملتفت شدم با او همسفر نبوده ام . با دوستی شعر دوست سفر می کردم، که دیوان تازه پژمان موسوم به کویر اندیشه را با خود آورده بود و برای کوتاه ساختن راه از اول تا آخر دیوان بسیاری از شعر را بر خواند و مرا در سفر همراه و همسفر پژمان کرد. شعرهای زیبای پژمان گفت و شنودی خیالی با پژمان پیش آورد و مرا به نوشتن درباره دیوان بر انگیخت.
به رفیقم گفتم ما از کویر گذشتیم و هیج سختی و دشواری راه را درک نکردیم و هموار شدن راه ناشی از شنیدن اشعار نغز و بلند پژمان بود که ما را با ذوق و شادی در سیر اندیشۀ شاعرانۀ او ازین بیابان هولناک گذرانید و به سرچشمه ای زلال رسانید. رفیقم گفت پس چرا این بی انصاف اسم کتابش را کویر اندیشه گذاشته است![۱]
دکتر ایرج افشار ـ ۱۳۷۲
سایت سرزمین ما آذرماه ۱۳۹۴
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱ـ کویر اندیشه، پژمان بختیاری،، تهران، نشر پارسا، ۱۳۷۲، صص ۹ تا ۱۳(با اندکی تلخیص).
مطالب مرتبط:
bigthemeآذر ۱۰, ۱۴۰۳ ۰
آذر ۱۰, ۱۴۰۳ ۰
آذر ۰۹, ۱۴۰۳ ۲۰
آبان ۲۷, ۱۴۰۳ ۲
آذر ۱۰, ۱۴۰۳ ۰
آذر ۱۰, ۱۴۰۳ ۰
آذر ۰۹, ۱۴۰۳ ۲۰
آبان ۲۷, ۱۴۰۳ ۲
ویژه تاریخ و فرهنگ ایران و سرزمین بختیاری، سرزمین آفتاب، سرزمین آزاد، سرزمین آریایی، سرزمین کوهساران بلند، سرزمین رودهای خروشان، سرزمین چشمه ساران زلال، سرزمین جنگلهای سرسبز، سرزمین دشت های زیبا، سرزمین برف و آب و آفتاب، سرزمین تاریخ و تمدن دیرینه، سرزمین فاتحان مشروطیت، سرزمینی در قلب ایرانزمین… بختیاری بزرگترین قوم ایرانی و آریایی در ایران و تنها قوم صددرصد شیعه..*این سایت آزاد، مستقل و مردمی است. تاسیس1391
شهریور ۳۱, ۱۳۹۷ ۲۶
خرداد ۱۹, ۱۴۰۳ ۲۴
آذر ۱۷, ۱۴۰۲ ۲۳
اسفند ۱۱, ۱۴۰۲ ۲۲
آذر ۰۹, ۱۴۰۳ ۲۰
خرداد ۰۲, ۱۳۹۵ ۱۷
تیر ۱۲, ۱۳۹۵ ۱۶
آبان ۰۶, ۱۳۹۵ ۱۵
خرداد ۲۰, ۱۳۹۲ ۱۳
مرداد ۱۰, ۱۳۹۵ ۱۲
آذر ۱۱, ۱۴۰۲ ۱۰
دی ۰۳, ۱۳۹۴ ۱۰
شهریور ۰۸, ۱۳۹۵ ۸
اردیبهشت ۲۹, ۱۴۰۳ ۸
مهر ۲۶, ۱۴۰۱ ۷
آذر ۱۰, ۱۴۰۳ ۰
آذر ۱۰, ۱۴۰۳ ۰
آذر ۰۹, ۱۴۰۳ ۲۰
آبان ۲۷, ۱۴۰۳ ۲
آبان ۱۷, ۱۴۰۳ ۱
تیر ۲۸, ۱۴۰۳ ۰
تیر ۰۱, ۱۴۰۳ ۴
خرداد ۱۹, ۱۴۰۳ ۲۴
اردیبهشت ۲۹, ۱۴۰۳ ۸
اردیبهشت ۲۰, ۱۴۰۳ ۰
اردیبهشت ۱۰, ۱۴۰۳ ۰
اردیبهشت ۰۷, ۱۴۰۳ ۲
اردیبهشت ۰۵, ۱۴۰۳ ۰
فروردین ۲۹, ۱۴۰۳ ۰
فروردین ۲۴, ۱۴۰۳ ۰
8 ماهپیش
آذر ۱۰, ۱۴۰۳ ۰
گرامیداشت پژمان بختیاری شاعر بزرگ ایران در دانشگاه فرهنگیان به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در شهرکرد،...آذر ۰۹, ۱۴۰۳ ۲۰
زندگینامه و آثار/ زادگاه پژمان «دشتک بختیاری» در دامنه کوهساران بلند بختیاری، منتهی به «زردکوه» و در کنار سرچشمه های...آبان ۲۷, ۱۴۰۳ ۲
تمدید شد/ مهلت ارسال مقالات ۱ اسفند برگزاری همایش: ۸ اسفند۱۴۰۳ همایش ملی زندگی، آثار و شخصیت پژمان بختیاری (شاعر بزرگ...تیر ۲۸, ۱۴۰۳ ۰
📙کتاب” دشتک بر بلندای تاریخ ” منتشر شد. کتاب “دشتک، بر بلندای تاریخ بختیاری” تالیف «رضا بهرامی دشتکی» پس از سالها...خرداد ۱۹, ۱۴۰۳ ۲۴
معرفی کتاب: این اثر پژوهشی از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در فهرست آثار فاخر قرار گرفت و مورد حمایت ویژه واقع گردید…...اردیبهشت ۲۹, ۱۴۰۳ ۸
تاریخ بختیاری از آغاز تاکنون مقدمه: سرزمین ایران از آغاز دوران تاریخی به تدریج شاهد شکل گیری کهن ترین تمدن های بشری بود...اردیبهشت ۲۰, ۱۴۰۳ ۰
پژمان بختیاری در کلام دکتر کزازی دکتر میرجلال الدین کزازی استاد بزرگ زبان و ادبیات پارسی در سخنانی درباره شخصیت شاعر...اردیبهشت ۰۷, ۱۴۰۳ ۲
آثار منظوم و منثور پژمان بختیاری شاعر بزرگ معاصر + نصاویر فهرست کتاب ها و آثار پژمان بختیاری: پژمان بختیاری شاعری...فروردین ۲۹, ۱۴۰۳ ۰
زندگینامه دکتر قیصر امین پور (۱۳۳۸-۱۳۸۶) از شاعران بزرگ معاصر دکتر قیصر امینپور از شاعران بزرگ ایران پس از انقلاب...اسفند ۲۴, ۱۴۰۲ ۲
صفحه پژمان بختیاری ویژه زندگی، اشعار و آثار حسین پژمان بختیاری شاعر بزرگ ایران ■ـ زندگینامه پژمان بختیاری ...اسفند ۱۷, ۱۴۰۲ ۰
در همین کوهستان زنی می زیسته که برابر صد مرد در سرنوشت تاریخ معاصر ما دخیل بوده است. مقصودم «بی بی مریم بختیاری» است…...سرزمین بختیاری در قسمتهای وسیعی از فلات مرکزی و جنوب غربی ایران در میان رشته کوه های زاگرس میانی اغلب در استان های: «چهارمحال بختیاری، خوزستان، اصفهان، لرستان، کهگیلویه بویراحمد» و بخش هایی از استانهای «فارس، بوشهر، مرکزی، ایلام و..» قرار دارد.
علاوه بر آن جمعیت عظیمی از بختیاری ها در تهران، اصفهان، شیراز، اهواز، قم و کرج و.. سکونت دارند و با احتساب سایر اقوام لرتبار گستره وسیع تری پیدا می کند. سرزمین پهناور بختیاری از موقعیت طبیعی و جغرافیایی ویژه ای در قلب ایران زمین برخوردار است.
بزرگترین رودخانه های کشور «زاینده رود»، «رود کارون» و «رود دز» از «زردکوه بختیاری» سرچشمه می گیرند. با طبیعت بکر و زیبا، رودهای خروشان، چشمه ساران زلال، جنگلهای سرسبز و مناطق دیدنی و گردشگری بی نظیر...